ماهان و ملیکاماهان و ملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 5 روز سن داره

ملوسک و عروسک

ملیکا میتونه بشینه

  ورود بچه ها به هشت ماهگی با لحظات خوشی همراه بوده ملیکای نازم دیگه میتونه بشینه و صبح تا شب با گفتن ددد... فضای خونمون رو آهنگین کرده . ماهان گلم یه کوچولو آرومتر شده دیگه مدام نق نمیزنه و شبا بهتر میخوابه .عزیزای دلم دیگه بیشتر به هم توجه میکنند وقتی روبروی هم قرار میگیرن سر و صداشون کل خونه رو پر میکنه وقتی ملیکا صداهای جالب از خودش در میاره و ماهان با صدای بلند بهش میخنده و من نظاره گرشونم درک این موضوع واسم راحتتره که خداوند با بخشیدن این دو نعمت به ما محبت رو در حقمون تمام کرده و من واقعا احساس خوشبختی میکنم و به خاطر داشتنشون به خودم میبالم . شبا وقتی هردوشون خوابن و من به چهره معصومشون نگاه میکنم فقط یه نگرانی تمام وجودمو ...
20 آذر 1391

عاشورا

  امسال عاشورا با سال های دیگه یه تفاوت داشت اونم وجود شما گل های عزیزمه که تو این روز بزرگ منو همراهی میکنید پارسال تو این روز من باردار بودم از امام حسین خواستم کمک کنه شما سلامت به دنیا بیاین منم تو این روز عزیز جلوی علم گوسفند قربونی کنم خدا رو شکر شما سلامتید و منم روز تاسوعا نذرمو ادا کردم . امسال هوا خیلی سرد بود و شما هم سرما خورده بودید به همین دلیل نتونستم لباس علی اصغری تنتون کنم ولی شما رو توی گهواره علی اصغر خوابوندم به امید اینکه همیشه حافظ شما و همه کوچولوهای دنیا باشه .    در ضمن بابایی یه طبل خوشگل واسه پسرم خریده با اینکه امسال نتوست با دستای کوچولوش اونو حمل کنه ولی حتما سال دیگه این ک...
12 آذر 1391

عکس

  ماشین سواری دردونه های من با ماشین جدیدی که بابایی واسشون خریده ...
12 آذر 1391

تولد آوینا

  هفدهم مرداد اولین باری بود که با بچه ها به جشن تولد رفتیم به تولد یک سالگی آوینا جون .                                                                                             ...
8 آذر 1391

ململم پیشم نیست

  دیشب واسه اینکه بچه ها یه کم دیرتر بخوابن به خونه مامانم رفتیم از اونجایی که دختر عموم زهرا هم بعد از ما به اونجا اومدن مجبور شدیم بیشتر بمونیم که در همین حین ملیکا خوابش برد و مامانم نذاشت که اونو با خودمون بیاریم دیشب اولین باری بود که عروسکم پیشم نبود با اینکه میدونم مامانم حتی بیشتر از خودم مواظبشه ولی نگرانش بودم و خیلی دلم واسه خنده های خوشکلش وقتی از خواب بیدار میشه تنگ شده  اینم یه عکس از قیافه ی بامزه دخملم وقتی از خواب بیدار شده     شیرین کاری جدید دخترکم اینه که تمام تلاششو میکنه تا انگشت پاشو بخوره البته تاگفته نماند که این کارو امید جون بهش یاد داده ...
8 آذر 1391

مراسم شیرخوارگان حسینی

  از چند روز قبل تصمیم گرفته بودیم که واسه مراسم شیرخوارگان حسینی به شاهچراغ بریم برای همین از قبل واسه ماهان و ملیکا لباس مخصوص مراسم گرفته بودم . دیروز صبح زود از خواب بیدار شدیم و به همراه عمه خدیجه و فاطمه و زهرا راهی شدیم بیشتر از چند دقیقه اونجا نبودیم که بازم طبق معمول ماهان جونم با جیغ زدناش مجبورمون کرد خیلی زود بزگردیم . با وجود اذیت های پسمل خوشکلم این تنها عکسی بود که تونستیم ازشون بگیریم.                اینم یه عکس از ملیکا قبل از رفتن     ...
4 آذر 1391
1